وقتی میگیم شیرزن دقیقا از چی حرف میزنیم؟

اجازه بدین ابتدای به امر، یک مقدمهای در این مورد براتون بگیم.
در سال ۱۳۵۹ پس از حمله عراق به روستای اوازین گیلانغرب، مردم به درههای اطراف فرار میکنند.
دختری که در آن زمان فقط ۱۸ سال داشت شب هنگام به همراه برادر و پدرش جهت تهیه غذا به روستا باز میگردند.
در طول راه پدر و برادرش طی درگیری با نیروهای عراقی کشته میشوند.
او هم با عراقیها درگیر میشود و در پی برخورد با دو سرباز عراقی آن هم بدون داشتن سلاح گرم، با تبر پدرش با آنها در گیر میشود مقابله میکند.
در این تقابل، او یکی از آن بعثیها را کشت و دیگری را با تمام تجهیزات جنگی اسیر میکند به مقر فرماندهی ارتش ایران تحویل میدهد. شیرزن مقاله ما، بانویی به نام فرنگیس حیدرپور است.
حیدر رضایی، نویسنده و کارگردان نمایش خیابانی تبر، میگوید که به شخص خانم حیدرپور تاکنون کم توجهی شدهاست و به جای رسیدگی به وضعیت این بانو، بیشتر به انجام کارهای تبلیغاتی و ساخت نماد و تندیس وی پرداخت شده که همین امر موجب گله مندی این بانوی دلیر شدهاست.