بررسی مسالهای به نام خلاقیت در هنر سنتی

خلاقیت از مفاهیم رایج در مباحث هنری است. امروزه خلاق بودن و هنرمند بودن یکی انگاشته میشوند و اغلب، خلاقیت با نوآوری یکسان دانسته میشود. از طرف دیگر باور غالب این است که هنر سنتی با موضوعات تکراری و کهنه فاقد خودجوشی و بدیع بودن است اما بر خلاف نگاه مدرن که خلاقیت و حتی حقیقی بودن را با نو بودن کی فرض کرده و هنر سنتی را فاقد آن میداند. در واقع یک مکتب هنری چهارچوبهای آموزش، تولید اثر و نیز خلاقیت را انتقال میدهد و با این کار اصالت و هویت تولیدات هنری را تضمین میکند.
نویسندگان و متفکرانی همچون آناندا کوماراسومی، تیتوس بورکهارت، زنه گنون، سید حسین نصر و آن ماری شیمل نه تنها هنر سنتی را هنری خلاق میدانند بلکه تنها این گونه آفرینشها را شایسته اطلاق مفهوم خلاقیت میدانند. سوالی که مطرح میشود این است که آیا اساسا در هنر سنتی میتوان از خلاقیت به معنای واقعی کلمه سخن گفت؟
هنر سنتی
وقتی از هنر سنتی سخن میگوییم، منظور هنری است که در بستر سنت شکل گرفته و رشد کردهاست. بنابراین هنر سنتی به گونهای از هنر اطلاق میشود که علاوه بر موضوع صورت آن نیز برخاسته از یک سنت باشد. حال پرسش این است؛ از آنجا که صور هنر سنتی دستآورد یک سنت خاص است و نه پرداخته ذهن هنرمند، آیا در حوزه سنتی از خلاقیت میتوان نام برد؟
لازمه پاسخ به این سوال، بررسی مفهوم خلاقیت است.
جایگاه خلاقیت در دیدگاه مدرن و سنتی
مفهوم خلاقیت یا آفرینش هنری در نظر مدرن گاه با نوآوری یکی گرفته میشود. این امر به دلیل این است که منشا اثر را در فرد هنرمند جستوجو میکند. خلاق بودن در دهه ۱۹۶۰ با کاملتر و قابل قبولتر بودن معادل گرفته شدهبود. دیدگاهی که باعث شد تعییرات مهمی در خواستههای اجتماعی به وجود بیاید و تحقیقات گستردهای در زمینه خلاقیت هنری صورت گیرد.
در دهه ۱۹۷۰ به دلیل کمبود بودجههای تحقیقاتی، این تبوتاب تا حد زیادی فروکش کرد ولی همچنان کارهای زیادی در زمینه خلاقیت هنری انجام میشد که برخی از آنها نقد کارهای قبلی بود. البته نکاتی که مورد نقد قرار گرفته بودند هم قابل تامل بودند. از جمله اینکه آیا روند خلاقیت را میتوان فقط یک روند اجتماعی یا روانشناختی دانست؟
نوینده مقاله «احیای هنر سنتی ملانزی» با اشاره به اینکه محتوای هنر سنتی صورت آن را تعیین میکند و تنها این صورت است که میتواند هنر سنتی باشد، ادامه میدهد که هنرمندان میتوانند در چارچوب محتوا و قواعد سنتی آثار درخشانی را به وجود آورند که نه تنها ابداع و خلاقیت را در خود دارند بلکه مانع آفرینشهای پس از خود هم نخواهند شد. از طرف دیگر آنچه که تحت عنوان «تستهای خلاقیت هنری» ارائه شد در پی همین پژوهشها بود.
دو سطح خلاقیت در هنر سنتی
خلاقیت در هنر سنتی به معنای خاص و در چارچوب مبانی آن وجود دارد. لازم است دو سطح خلاقیت در هنر سنتی از هم جدا یا دست کم جایگاه آنها مشخص شود. اولی هنگامی است که یک شیوه سنتی در یک سنت به ظهور میرسد دیگری امتداد آن شیوه در طول زمان است.
سنت در دل خود بذر امکاناتی را دارد که در طول زمان شکوفا میشوند. شروع هنرهای سنتی بر پایه وحی یا الهام بوده و سپس بر اساس تعالیم داده شده امتداد یافتهاست. هنر سنتی در خدمت یادآوری حقیقت است و از آنجا که در بدو سنت، حضور سنت بسیار قوی است؛ این یادآوری با اشاراتی ساده منظور را برآورده میکند. بنابر این صور هنری در شروع یک سنت بسیار ساده هستند اما در طول زمان و به واسطه دوری از وحی، لازم است با حصور بیشتری بر حقیقت تاکید شود و از این رو اشکال و صورتهای چشمگیرتری لازم است تا یادآور حقیقت باشد.
برای مثال در سنت اسلامی، ساخت مساجد اولیه بسیار ساده و بدون هر گونه تزیینی آغاز شد ولی در طی دوره اسلامی شاهد بیشتر شدن تزئینات و بازآفرینی فضای قدسی در مساجد هستیم. نقوش اسلامی به گونهای بهشت و ملکوت را در فضای مسجد یادآوری میشوند. در اینجا با قسم دوم خلاقیت یعنی بسط و گسترش اصول اولیه مواجه هستیم.
هنرمند سنتی در چارچوب قواعد و اصول به آفرینش آثار هنری میپردازد بیآنکه این قواعد مانع خلاقیت و شکوفایی هنر شود. دو سطح خلاقیت در هنر سنتی، یکی در شروع شیوه هنری و دیگری در تداوم و بسط آن ظاهر میشود. لازم است تاکید شود تداوم و بسط با دگرگونی و نوآفرینی متفاوت است. در واقع خلاقیت در هنر سنتی هیچ ارتباطی با اختراع به معنای امروزی آنها یعنی نوآوری فردی ندارد.
بدیع بودن
«بدیع بودن» در مدرنیسم و سنت تعاریف متفاوتی دارد. از نظر منتقدان هنر مدرن، ارزش یک هنر به بدیع بودن آن است یعنی منشا اثر هنری باید خود پدید آورنده اثر باشد و از آثار هنری و یا هر چیز دیگری تاثیر نپذیرفته باشد. بدیع بودن یعنی مانند دیگران نبودن، هنرمند و اثر هنریاش تا آنجا که امکان دارد مانند دیگران نیست و این نشان از بدعت بیشتر اثر دارد. بدیع بودن یکی از مهارتهای پنج گانه خلاقیت استو معنی آن پرش به حوزههای احساسی نامانوس و مکانهی غیر معمول است.
با این تفاسیر آیا هیچ اثر هنریای یافت میشود که کوچکترین تاثیری از پیرامون و آثار دیگر نگرفته باشد؟
به قول فریتوف شوان:
کمتر پیش داوری به اندازه جنون برای بدیع بودن مطلق، متناقض و بیثمر است. جاه طلبی برای آفریدن یک اثر هنری که میخواهد از صفر شروع کند، گویی که انسان نیز میتواند از هیچ بیافریند. اگر کوششی در این زمینه صورت پذیرد به انحرافات مادون انسانی مانند سورئالیسم منتهی خواهد شد.
در هنر سنتی بدیع بودن در ارتباط با مبدا اعلی معنی مییابد و احساسات و عواطف شخصی معیار آن نیست. آنچه که هنر سنتی را شکل میدهد نه مواد و مصالح بلکه صورت و محتوای آن است. لازم به ذکر است که مواد و مصالح هم در جایگاه خود بسیار مهم هستند. در همین راستا به طور کلی این مطلب که “هنری که پیش از خلق اثر و بیان خویشتن هنرمند به هدف و کاربرد آن نظر دارد” کاملا صدق میکند.
ابداع در نگرش مدرن، پدید آوردن چیزی از هیچ و بدون هیچ برداشتی و تاثیری از الگوها است. در حالی که در نگرش سنتی ابداع بر اساس الگوهای داده شده صورت میپذیرد.
کاربرد در هنرهای سنتی
کاربردی بودن هنر در هنر سنتی یکی از مسائلی است که آفرینش هنری را در هنر سنتی با هنر مدرن متفاوت میکند. در هنر سنتی چیزی به نام «هنر برای هنر» و یا «هنر محض» وجود ندارد. در واقع هنر سنتی همواره در راستای هنر ایجاد هماهنگی صوری در فضای سنت و به منظور اشاره به حقیقت ماورای صورتها، شکل میگیرد و این هدف است که کاربرد هنر و ویژگی وجودیاش را تعریف میکند. بنابراین تمایز مدرن میان «هنر محض» و «هنر کاربردی» در هنر سنتی وجود ندارد.
عدم فردیت در هنر سنتی
از آنجا که هنرهای سنتی منشا کاملا فردی ندارند، بنابراین امتداد آنها هم نمیتواند وابسته به فرد باشد. از سویی پرداختن به هنر نیاز به پالایش درون دارد. شروع یک هنر سنتی هم به فرد نسبت داده نمیشود. برای درک بهتر این مطلب بهتر است به سرآغاز هر یک از هنرهای سنتی دقت کنیم. بر اساس منابع موجود، هر یک از هنرهای سنتی یا توسط یک حکیم و الهامتش شکل گرفته و یا فردی مستعد دریافت این برکت خاص توسط حکیم، آموزش داده شدهاست. از همین سو نسبت دادن هنرها و صنایع در فتوت نامهها به انبیا از همین دست است.
آنچه درباره عدم فردیت در هنر سنتی گفته شد به نحو دیگری در روند تولید اثر هنری هم دیده میشود. از طرفی گمنامی بسیاری از هنرمندان گذشته و آثار بدون امضا، نشانی از عدم توجه هنرمند به شهرت و نام آوری است. هنرمند سنتی خود را در پس اثر قرار میدهد و آن را متعلق به خودش نمیداند. هر چند در نهایت چیزی از خود او در اثرش منعکس نخواهد شد. از آنجایی هم که اثر هنری، کاری بشری است؛ ناگزیر رنگ بشری آن بر جای میماند. تشخیص اثر هنری یا انتساب کار هنری به هنرمندان هم از طریق همین اثر فردی مشخص می شود.
صورت در هنر سنتی
روشن است که تولید یک اثر هنری، به معنی شکل دادن به اسباب و مواد این جهانی است. بدین معنی که اثر در عالم صورت به وجود میآبد؛ خواه یک اثر نقاشی باشد یا یک قطعه موسیقی. زیبایی شناسی نیز با صورت سر و کار دارد. در واقع زیبایی شناسی حقیقی، چیزی جز دانش شناخت اشکال و صور نیست و بنابراین هدفش باید امر ابژکتیو واقعی باشد و نه سوبژکتویته فی نفسه. تمام ارتباط صورتها و عقل انسانها بنا نهاده شدهاست. صورت در هنر سنتی نه در مقابل معنا بلکه در خدمت آن است. روشن است که صورت باید متناسب با معنی باشد. دانشی که در هنر سنتی از شاگرد به استاد منتقل میشود مستلزم درک این مطلب است که چه صورتی چه معنایی را میتواند منتقل کند.
مشق کردن در هنر سنتی
یکی از عواملی که باعث شده هنر سنتی را عاری از خلاقیت بدانند این واقعیت است که این شاخه از هنر با مشق کردن از روی کار استاد آغاز میشود. روشن است که شاگرد در ابتدا دست به آفرینش نمیزند بلکه سعی میکند الگوهای داده شده را عینا تکرار کند. مشق کردن از روی الگو تا آنجا ادامه مییابد که صورت بندی اصلی، ملکه ذهن شاگرد شده و بتواند بدون نگاه کردن به الگو بتواند آن را با ضوابط خاصش اجرا کند. با این کار مهارت و تنیک لازم را برای اجرا به دست میآورد.
گردآوری شده توسط: نوریه مزینانی
بیشتر بخوانید: بررسی و کنکاش در هنر کمدی ویلیام شکسپیر